یادمه رفتم فکه سراغ آقا مجید پازوکی رو گرفتم. گفتن رفته مقتل همراه کاروانه. خودمو سریع رسوندم تا از صحبت هاش استفاده کنم. تا رسیدم منو از دور دید حرفاشو تموم کرد. رسیدم بهش، گفتم:مجید ما نامحرمیم؟ یه جمله گفت تا چند روز بیچارم کرد:
«داش ممد دعا کن اونا نا محرممون ندونند. یه روز میاد که حسرت دیدن همین رملها و سیم خاردارها رو دلا می مونه».
...
همیشه میگم نکنه حرف مجید مصداقش من باشم...
خدایا به تو پناه می برم!
[ پنج شنبه 86/1/30 ] [ 1:6 صبح ] [ محمد احمدیان ]